محمدناصر حقخواه | شهرآرانیوز - شما چند منتقد سینمایی محبوب میشناسید؟ چند کارشناسفوتبال دلنشین؟ دنیای سینما و فوتبال، دنیای ابرستارههای خوشقدوبالا با چهرههای احساسی است که در لحظه نفس تماشاچی را در سالن بند میآورند یا فریاد او را در ورزشگاه بلند میکنند. دنیای سینما و فوتبال دنیای منتقدهایی نیست که قرار است فیلم را و آن بازیگر محبوب را با نگاه سختگیرانهشان از هزار زاویه بکاوند و عیبهایش را به رخ بکشند. دنیای فوتبال هم برای خوشتکنیکها و خوشغیرتهاست و بهخصوص در این سالها، حرف کارشناسان پرشمار تلویزیونی معمولا جز بهانهای برای تفریح و تمسخر، به چیزی گرفته نمیشود. اما در سالهای نهخیلیدور و نهخیلینزدیک، فردی را در تلویزیون میدیدیم که بین ردکردن سریع کانالها، این توانایی را داشت که دستمان را روی کنترل تلویزیون خشک کند.
حمیدرضا صدر نه چهره و صدای خیلی خاص و مخاطبپسندی داشت، نه نوع آرایش سر و صورت و شکل و زمینه رنگی لباسهایش در این سالها خیلی تغییر کرد و نه حتی از چهره معمولا گرفته و نهچندانشادش خوشمحضری و گرما برمیخاست، اما چیزی در زبان بدن و بیان قوی او بود که دوست داشتی در آن غرق شوی. شاید زرنگ بود و رگ تماشاچی ایرانی را در دست گرفته بود و میدانست کی باید چه چیزی را چگونه بگوید، اما هرچه بود، چه واقعی و چه نمایشی، او آدم جالبی بود. چون در کلامش یک چیز از همهچیز پررنگتر بود؛ عشق! حالا دیگر یک هفتهای میشود که خانواده آقای صدر از جدیبودن بیماری سرطان او و وخامت حالش خبر دادهاند؛ خبری که سعی شده بود در دوسه سال گذشته مخفی بماند و کسی از سرطان آقای صدر که در این سالها در آمریکا به سر میبرد، خبر نداشته باشد. اما حالا که خبر منتشر شد و اعضای مختلف خانواده هم آن را تأیید کردند، موجی از واکنشها به این اتفاق در حال انتشار است و مطلبی که در ادامه میخوانید هم قطرهای از همان موج است!
دور همهچیز را خط بکش!
چند خط پیشتر از عشق گفتیم. عشق یعنی جوان مشهدی کارشناسی اقتصاد و کارشناسیارشد شهرسازی را در دانشگاه تهران خوانده باشد و برای گرفتن دکترا به لیدز انگلستان برود، اما آنقدر عمیق و وسیع عاشق سینما شود که نه جذب اداره و نهادی دولتی شود و نه بخش خصوصی و پولهای احتمالا کلان نگهش دارند. حمیدرضا صدر خیلی پیش از اینکه در برنامههای فوتبالی دیده شود و کمکم پای ثابت کارشناسی فوتبال تلویزیون باشد، سالها در مجله «فیلم» مطلب مینوشت و مخاطبان اهل سینما نام او را به یاد داشتند. کتاب «درآمدی بر تاریخ سینمای ایران» را هم در همان دوره نوشت. کتابی که اصلا حالوهوای ژورنالیستی نداشت و هنوز هم سندیت علمی و پژوهشی دارد. اصولا نقدهای سینمایی صدر هم با چیزی که از او در تلویزیون و بهعنوان کارشناس فوتبال میدیدیم، زمین تا آسمان فرق داشت. نوشتههایی دقیق با تکیه بر اصول علمی نقد و با جزئیات فنی. خبری از آن آدم فوتبالی که در بخش بعد دربارهاش خواهیم نوشت نبود، اما درباره سینما هم پر از ارجاعات تاریخی و پر از لذت مینوشت، آدمها را و لحظهها را به هم وصل میکرد و هرچند دقیق و درست مینوشت، اما حس یک لذتجوی عاشق را به خواننده منتقل میکرد و مگر سینما چیزی جز لذت است؟
پیرمردی روی سکوها!
«پسری روی سکوها» نام یکی از کتابهای معروف فوتبالی صدر است، اما آن پسر نشسته بر سکوهای سرد و سنگی امجدیه تا روزی که در برنامه «آن سوی نیمکت» شبکه ورزش به شهرت رسید و بعد هم پای ثابت فوتبالهای باشگاهی اروپا و البته تورنمنتهای حساس ملی شد، با وجود گذر سن، هنوز همان تماشاچی بود که معشوقش را در مستطیل سبز میدید و دوباره با همان شوری که از سینما مینوشت، از فوتبال هم حرف میزد. با این تفاوت که دیدگاه فنی قوی و نقد تاکتیکی دقیقی نداشت. او یک خاطرهباز خوره فوتبال بود که خیلی درست همهچیز را به هم وصل میکرد و اتفاقات شیرین و تلخ تاریخ را با وصلهپینههای لحن جذابش به هم میدوخت.
برای همین هم هرچند بعضی این نوستالژیها و ربطدادن فوتبال به تاریخ و سینما و کشیدن پای سیاست و اقتصاد ملتها به فوتبال را دوست میداشتند، بعضیها هم آن را نه تحلیل و کارشناسی فوتبال که بحثهای مطرحشده یک آدم تاریخدان عشقفوتبال تلقی میکردند. البته که خود حمیدرضا صدر که در تلویزیون با برند دکتر صدر معروف شده بود هم ادعایی نداشت و هیچوقت اسم حرفهایش را نقد فنی نگذاشت. برای همین هم مجریها و برنامهسازان تیزهوشی مثل عادل فردوسیپور در بازیهای حساس یک کارشناس فنی را در کنار دکتر صدر مینشاندند و وای که چه برنامههایی میشد وقتی یکی صدر میگفت و یکی عادل جواب میداد و هنوز یک ۴۵ دقیقه جذاب انتظارمان را میکشید!
حالا دکتر صدر در بستر است و از
عادل فردوسیپور تا هوشنگ گلمکانی، سردبیر مجله «
فیلم» سابق و مجله
«فیلم امروز» کنونی، برایش ویدئو منتشر میکنند یا متنهایی احساسی مینویسند. حالا همه امید دارند که حمید بلند خواهد شد و یورو ۲۰۲۰ را با پیوندزدن به کرونا و سرطان درمانیافتهاش به سکانسی معرکه از یک فیلم جذاب تبدیل خواهد کرد. خیلی تیمها در دوسه دقیقه سرنوشت خودشان و تماشاچیان را عوض کردهاند و خیلی قهرمانها در سکانس آخر فیلم ورق را به نفع خود برگرداندهاند و حمیدرضا صدر خیلی از این داستانها را برایمان تعریف کرده است. حالا چرا خود او در یکی از این داستانها زندگی نکند؟ مگر سینما و فوتبال خیلی شبیه زندگی نبودند؟